English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4609 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
as you were U به حالت قبلی برگردید
back to your seats U برگردید بجای خود
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
the f. of a table U باید
in due f. U باید
should U باید
must U باید
shall U باید
maun U باید
outh U باید
to have to U باید
there is a rule that... U که باید.....
ought U باید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
how shall we proceed U چه باید کرد
as it deserves U چنانکه باید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
you must know U باید بدانید
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
one must go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
i ougth to go U باید بروم
ought U باید وشاید
i ougth to go U باید رفت
you might have come U باید امده باشید
chicane U مانعی که باید دور زد
I must leave at once. باید فورا بروم.
prettily U بخوبی چنانکه باید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
you must go U شما باید بروید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
shall i go? U ایا باید بروم
enow U بسنده انقدرکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
he needs must go U ناچار باید برود
the needful U انچه باید کرد
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
meetly U چنانکه باید و شاید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
loads U کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
load U کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
She's done so much for us, we need to repay her somehow. U او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
Which bus do I take for the opera? U برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
transformational rules U مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
unpopulated board U تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
shifts U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com